کتاب سنج-نقد وبررسی و دیگر یادداشتها....

Saturday, August 30, 2008

تاریخ سنگسار


آوازهای هزاریک پاییز، اثر محمود کویررا میخواندم که به قطعۀ "روسپی" رسیدم. یاد تاریخ سنگسار افتادم که سال ها پیش درکتابی خوانده بودم :
هردو را این جا میآورم. اما اول شعر کویر را :

روسپی

چشمانش، به رنگ خدا
صدایش، بال بال ملایکه
تَنش باهار
به باغ سینه اش، اَنار قندهار.
آنجا!
کنار بازار تازیانه فروشان
پرپرش کردند.

********

اما، دربارۀ تاریخ سنگسار
نقل به مضمون

مردسامی ازکنار بیشه زاری درحال عبوربود که میمون نروماده ای را دید درحال جماع . ترسید. پشت درختی پناه گرفت. میمون نر بعد ازخاتمه کارش راه افتاد طرف تپه. هنوز در تیررس نگاه مردِ سامی
بود که میمونِ نرِ دیگری از درخت پائین آمد و با ماده درآمیخت. آن هم بعد از خاتمه کار راه تپه را پیش گرفت و رفت. مرد سامی آماده رفتن بود که ازسروصدا وحمله گروهیِ میمون ها وحشت زده، پشت سنگی بلند پنهان شد. میمون های خشمگین، با پرتاب سنگ ماده میمون را دنبال کرده بودند!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home