مکتب
درفرایند تکامل
نظری برتطور
مبانی فکری تشیع درسه قرن نخستین
سیدحسین مدرسی طباطبائی
ترجمه هاشم ایزدپناه
انتشارات کویر- چاپ دوم آبان
1386 تهران
کتاب با عنوان «حکایت این کتاب»
آغار به سخن میکند. تشکیل حکومت اسلامی را پیام آور امید میداند. « نیروهای اهریمنی
جهانی و منطقه ای که همه مصالح خود را ناگهان درخطر دیدند... تحدید و توصیف انقلاب
اسلامی به انقلاب شیعی و سپس تلاش در زشت جلوه دادن چهرۀ تشیع واحیاء اختلافات میان سنی و شیعه ...» تا
میرسد به آنجا که :
« واپسین سخن درآخرین سطرازاین
یادداشت تأکیدی مجدد و مکرر براین نکته است که آن چه دراین دفتر آمده تاریخ فکر
است نه تجزیه و تحلیل مبانی عقیدتی یا نقد و بررسی باورهای مذهبی.»
به شک و تردید میافتم. نگاه
دیگری به تصویر پشت جلد میکنم. به چهره نویسنده سیدحسین مدرسی یک روحانیِ کامل
عیارباعبا وعمامه. شگفتا مگرممکن است دراین پوشش از« تاریخ فکر» سخن گفت. لباس،
لباس شریعت راوی روایتِ و حدیث است. درجدال با تردید وامید لحظاتی بازهم پشت جلد را
نگاه میکنم. باردیگر نوشتۀ زیرعکس را میخوانم که:
بعدازخاتمۀ تحصیلات جدید، واردحوزۀ علمیه میشود ودرمحضرعالمان دینی درقم
تحصیلات دینی را به پایان میرساند . با اخذ درجۀ دکترا از آکسفورد انگلیس درچه رشته ؟. که «ازآن زمان تاکنون تدریس
دردانشگاه پرینستون امریکا را آغاز کرد .. ... او همزمان دردانشکده کلمبیا
درشهرنیویورک ... درکالج سنت آنتونی"دانشگاه آکسفورد" ... وهفته ای یک روز نیر بعنوان استاد مدعو به
تناوب دردانشکده حقوق دانشگاه ییل یا هاروارد
حضورداشته ...»
مَنِ دیگرم میگوید " این
سابقۀ تحصیل و تدریس فهم ورشد کمال است. مبیّن جوهری ازدرکِ فکرحال وحاجتِ زمان
است. حرمت، ونگاهِ تیز ودقیق به ذاتِ هستی وجهان درخشان علم ودانش است. ازهمه
مهمتر تفاوت نویسنده، با دیگر همقطاران که
باید به فال نیک گرفت."
عده ای براین باورند که درفضای
سنگین مذهبی حاکم، سرانجامِ افکارنمور و کهنه های هزارسالۀ حوزه را، حاملان اینگونه مشربها میتوانند پائین بکشند وعلم کلام
را با گام های تازه متحول کنند. مکث میکنم و اما، درفضای شک وامید درنوسانم، و بیشتردلشاد
ازتکانِ برخی علمای شیعه، ازبی اعتنائی به لعن وتکفیرِ پسماندگان ازعلاقمندی،
مشارکت و خدمت درمعارف غربی. چشمم به زیرنویس برگ مقابل میافتد. «فرشتگان برتصمیم
خداوند به آفرینش آدم به عنوان جانشین وی درزمین ایراد میگیرند. که این مخلوق
جدید، بالقوه خونریز و فساد انگیر تواند بود خداوند درپاسخ بدانان نشان میدهد که
آدم توانائی آگاه شدن برحقایق عالم وجود را دارا [دارد]، بدین اعتبار وعنایت لایق
جانشینی خدا بوده ...» یاد سخن بایزید بسطامی اندیشمند بزرگ ایرانی میافتم.
"هفتادسال درخدا نگریستم هیچ ندیدم. درآنیه نگریستم خدارا دیدم". وابن
عربی درمقام ومنزلت آدمی گفت:«خدا ازدریچۀ وجود انسان و به واسطۀ انسان به کائنات
نظرمیکند.». وسوسه را باید کنار گذاشت و گذشت. و چنین شد که با امید شروع به
خواندن کتاب کردم .
بخش اول کتاب که با عنوان «حقوق
ومسئولیت ها. تکامل مفهوم امامت در بُعد سیاسی واجتماعی» شروع شده، نویسنده با طرح موضوع دوستی خاندان پیامبر که :
«پس ازدرگذشت پیامبر(ص) موضوع
جانشینی ایشان مورد اختلاف قرارگرفت. همین افراد ازصحابه، براساس نصّ و دستورصریح
آن حضرت، ازاحقیت خاندان طهارت که نماینده وسردستۀ آنان علی بن ابیطالب (ابن عم و
همسر دختر محبوب پیامبر، فاطمه زهرا) بود سخن گفته وازآن امام بزرگوار بعنوان
شایسته ترین نامزد خلافت جانبداری کردند...»
این تأیید را نمیتوان به معنی
حکم جانشینی تلقی نمود. ظن وقیاس حکم قطعی نیست. پیامبر اسلام بیشترازراویان وحدیث
گویان پُرگو، از مسئولیت بزرگ خود آگاه بود.
ناکامی حضرت علی در خلافت بعد
ازوفات پیامبر اسلام و حادثه ضربت خوردن ایشان، شهادت امام حسین درکربلا، نهضت
توابین مسائلی ست که نویسنده با اشاره به آنها نتیجه گیری میکند که تشیع « بعنوان
یکی ازدو مذهب اصلی در دین اسلام شناخته شد.
... جنبش تشیع ...
... و شکل گرفتن نهاد
مکتب تشیع هم با
امام محمدباقر (ع) و فرزند او امام
جعفرصادق (ع) با انقلاب عباسی درسال
132 ... تشیع به صورت یک نظام کامل و مستقل سیاسی،
فقهی و کلامی درصحنه جامعۀ اسلامی حضور و غیرقابل انکار یافته بود.» صص 21 – 20
بعد ازشهادت حضرت علی، و درگذشت
دوفرزندش، اختلاف برای امامت بین شیعیان شروع میشود.. کیسانیه و سپس به دوران امام
صادق دومین انشعاب «جامعه شیعه را به دوبخش زیدی و جعفری تقسیم کرد. جعفریان بعدا
بعنوان شیعیان امامی شناخته شدند. ...
منصب امامت را بصورت «ریاست عالیه برامور دین و دنیا تعریف کرده اند. » صص33-
32
از آن پس منصب امامت از پدربه
فرزند به صورت موروثی تثبیت شد. امروزه نیز که دربرخی ازکشورها سلطنت یا مقام
ریاست جمهور بعد از مرگ پدر به پسر میرسد،
یادگار آن دوران است .
«ائمه اطهار ازروزگار امام صادق
(ع) هدایای مالی ازشیعیان خود قبول میفرمودند.
... منصورخلیفه عباسی دستور داد
امام صادق را به دربار خلافت بیاورند و
درآنجا ایشان را درموارد متعددی به بازخواست کشید. ...
امام فرمود آنچه شیعیان برای حضرتشان می آورند هدایای شخصی آنان است نه
خراج دولتی. » با توسعه شیعیان دردیگرسرزمین های اسلامی، سازماندهی
"وکلا" برای جمع آوری وجوهات در زمان امامت حضرت کاظم فراهم میشود.
دستگاه خلافت اخذ وجوهات شیعیان
را برنمیتابد. «درسال 233 امام هادی به دستور متوکل عباسی به سامرا آورده شد و
زیرنظر قرارگرفت ... مرقد مطهر امام حسین
(ع) درکربلا باخاک یکسان شد. بسیاری از
نامداران و بزرگان شیعه ازجمله چند تن ازوکلای امام به زندان افتادند و برخی اعدام
شدند.» ص 50
در همان زمان است که شاخه زیدی
مکتب تشیع از عملکرد تشیع جعفری به شدت
انتقاد میکند.
رقابت ها برسرریاست واخذ وجوهات
است و دربرگیرندۀ امور مادی درکلیّت.
پیروان امامت نیز دچارتشتت و انحراف شده مسئولیت پرداخت وجوهات را فراموش
میکنند. دراین باره امام حسن عسگری (ع) لب
به شکایت گشوده و « به یکی از بزرگان جامعۀ شیعه درنیشابور نوشته بودند امام از
مسامحۀ شیعیان آن منطقه که حقوق مالی خود
را مانند زمان پدر بزرگوارش منظم و درست نمیپرداختند گله فرموده. ... برخی ازوکلا در زمان های بعد دراموال امام
اختلاس کرده ... برخی با دعوی نمایندگی ایشان سود استفاده مالی
و دریافت وجوه شرعی شیعیان میپرداختند ... » 53 – 52
بیشترین دلواپسی امام ازنرسیدن
وجوهات وهمچنان درمورد اختلاس و حیف ومیل ها ودیگربی پروائیهای پیروان است.
نویسنده، دربخش دوم رواج
فکرخدائی ائمه بین پیروان تشیع را مورد بحث قرار داده و با معرفی اصول اعتقادی چند
مکتبی که درآن روزگاران مطرح بوده به خوانندگان معرفی میکند. ازآن جمله «اصول
اعتقادی مفوّضه شکل تکامل یافته غلات صدر اول بود.» ص 67
بگومگوها واختلافات عقیدتی
دربین شیعیان رواج پیدا میکند. در قم، اهالی شهر تصمیم به قتل یکی ازدانشمندان
مفوّضه میگیرند. اما وقتی میبینند او به
نماز ایستاده پشیمان میشوند.
«تشتت و اختلاف داخلی درجامعۀ
شیعۀ امامی تا روزگار غیبت صغری ادامه یافت.» ص 91
نویسنده، شرحی از نفوذ عقاید و
افکار مفوّضه به مکتب شیعه جعفری را نقل کرده است که : « علامه محمدباقرمجلسی نیز
درکتاب جلیل القدر بحارالانوار هرچه ازاینگونه مطالب یافته بود به همان داعی و
انگیزه ثبت فرموده.» ص104
گروه شیخیه نیز که درقرن سیزدهم
هجری پدیدار شد منتسب به آن دسته اند.
شهادت ثالثه [ذکرنام حضرت علی
(ع) دراقامۀ اذان] بازمانده ای از شعارهای مکتب مفوّضه است. زیرنویس ص 99
بخش سوم بحران رهبری ونقش
راویان حدیث
این بخش 92 صفحه ای ازطولانی
ترین وخواندنی ترین بخشهای کتاب است و
حکایت ازتلاش وممارست نویسنده دارد درکثرت ارجاعات ومنابع مورد مطالعۀ اسناد، که باهدفِ
مستند شدن روایت های متن پی گرفته است.
بعد ازاشاره به برخورد شیعیان
طرفدار قیام مسلحانه، و آزار و اذیت رساندن به امام جعفرصادق، با درگذشت آن حضرت،
باز هم اختلاف برسر مسئلۀ جانشینی بالا
میگیرد. «اینان شاید هیچ یک ازکسانی را که بعنوان جانشین امام صادق درجامعۀ شیعه
پیشنهاد شدند ازنطرمقام علمی درسطحی که به پیشوائی و تقدم گردن نهند نپدیرفتند. و
به این معنی برامام صادق (ع) توقف کردند.» ص115
با امامت موسی بن جعفر(ع) دومسئلۀ تازه اختلافات را درمکتب تشیع بیشتر
میکند. اعتقاد گروهی که میپنداشتند امام جعفرصادق زنده است و برمیگردند . و «گروه
دیگری را هواداران اسماعیل، یک فرزند ذکور امام صادق که یکی دو سال پیش ازرحلت پدر
خود درگذشت، تشکیل میدادند. ... فرقۀ اسماعیلیه که اکنون درشعب مختلف خود حدود
بیست میلیون پیرو دارد بدین ترتیب پدیدارشد. »
121 - 119
باور به زنده بودن درگذشتگان
چنان ریشه داراست که ادامۀ آن تفکرکهن، پس ازدرگذشت حضرت موسی بن جعفر، تکرار
میشود. عده ای براین گمان اند که امام زنده است و به زودی برمیگردند. بحران برای
چندمین بار در جامعۀ شیعه با همان شیوه های گذشته بالا میگیرد. رحلت امام درزندان، و پنهان نگهداشتن خبر
ازانظارعموم، موجب بروز شایعات فراوان میشود. و دراین میان وجوه کلانی که نزد
وکلای امام مانده مورد سوء استفاده برخیها قرارمیگیرد، که نویسنده شرح زمینه های
فساد گسترده را به مخاطبین منتقل کرده است. نفاق وحیف ومیل وجوهات شرعی واختلاس
های دائمی، چیزی نیست که دراین قبیل اجتماعات باسازماندهی های نوپا درپس پرده
بماند. اما مسئلۀ حیف ومیل وجوهات در زمان حیات ائمه، با مدعای زهد و تقوای منتسب
به مردان خدا، سیاهکاری های ریاکاران را برملا میکند.
شیعیان با گذشت زمان، امامت
حضرت رضا را میپذیرند. بعد ازوفات ایشان درسال 203 هجری فرزند هفت سالۀ ایشان،
حضرت جواد امامت را برعهده میگیرند.دراین جانشینی، انشعاب مهمی پیش نمیآید. دررحلت
امام جواد و امامت حضرت هادی، که او نیزمثل پدر درهفت سالگی پدرش را ازدست داده بود بدون دردسر و کمترین
برخوردی امامت ش پذیرفته میشود. در امامت حضرت هادی، سه سال قبل ازفوت امام فرزندارشدشان
به نام ابوجعفر محمد فوت میکند و فرزند دیگر به نام حسن عسکری به امامت میرسد. بنا
به روایت کتاب، دربین شیعیان شک و تردید
درباره امام حسن عسکری و شخصیت و صلاحیت شان بگو مگوهای زیاد برسرزبان ها
میافتد.
«برای نخستین بار درتاریخ
امامت، درمنقولات مربوط به این دوره می
بینیم که برخی از به اصطلاح
"شیعیان" بی ایمان
درمورد پاکی و تقوای عملی آن امام معصوم مظلوم سخنان بی ادبانه میگفته و الغای
شبهه میکردند. ... ... روزگار و مردم آن
فاسد شده و ایمان ازدل ها رخت بربسته بود.
... خزانه دار امین و منصوص و
ممدوح امام اموال خزانه را می دزدید و
باقیماندۀ آن را برای خشمگین ساختن آن بزرگوار به آتش میکشید و وکیل امام که در بیت جلیل امامت مجاوربود
ازارتکاب افعال قبیح درمجاورت خوابگاه امام بزرگوار پروا نداشت.» صص 139- 134
درتضعیف موقعیت امام حسن عسکری،
آنگونه که کتاب روایت میکند، نقش جعفر،"جعفرکذاب " برادرناتنی امام،
مؤثر بوده است. «اساس این گرفتاری که ازکارکرد نهاد وکالت مالی دستگاه امامت
سرچشمه میگرفت ...» موجبات درگیریها را فراهم میسازد. دسته بندی و طرفداری ازهریک،
ودراین بین « فارس مردی متنفذ وکانال اصلی میان امام و شیعیان ...
که وجوهات خود را معمولا ازراه او برای امام میفرستادند. اما فارس علیرغم
دستور امام همچنان به دریافت وجوهات ادامه میداد.» سبب خشم امام میشود و حکم قتلش را صادرمیکند.
صص145 - 142
درزیرنویس ص 145 آمده است که:
قاتل فارس تا زمان فوت خود که اندکی پس از رحلت امام عسکری (ع) روی داد ازحضرت
عسکری مستمری دریافت میکرد.
با رحلت امام حسن عسکری، موضوع
جانشین وداشتن فرزند ذکور مورد تردید شیعیان قرار میگیرد که تا به امروز لاینحل مانده است. بنا به تحقیقات
نویسنده که پیداست، اسناد و مدارک زیادی را مورد پژوهش قرارداده و بادقت و وسواس
اسناد را زیرذره بین برده است، به صراحت نمیگوید اما لحن کلام بگونه ایست که پرده
ازرازها برمیدارد.
به این دو روایت مستند توجه شود
:
«دروصیتنامه ای که ازحضرت عسکری
(ع) به جای مانده بود ایشان تنها ازمادرخود نام برده بودند.» ص153
برای جلوگیری از دست یافتن جعفر
به ارث ومیراث امام عسکری(ع)، مادربزرگ آن حضرت خبرمیدهد که یکی از کنیزان ازآن
حضرت حامله است. جعفرازدست آن بانو به حکومت شکایت میبرد.
«به دستورقاضی کنیزمورد نظررا
به خانۀ یکی ازبزرگان ومحترمین سادات منتقل و زیرنظرقرار گرفت. ... مشخص شد که وی حامله نیست ...
ورفع توقیف بعمل آمد. ... دراین میان میراث امام عسکری (ع) پس ازهفت سال
درگیری سرانجام میان جعفر و مادرحضرت
عسکری، و بنا به نقلی یک خواهرایشان نیز، تقسیم شد.» ص 156
و این پرسش برلبهای خواننده
مینشیند : آیا درفضای محدود و کوچک و روابط تنگاتنگِ عشیرتیِ زمانه، پس ازهفت سال
جستجو، پیدا نکردن یا نشدنِ ورثه را میتوان نادیده گرفت و به راحتی از کنارش گذشت!
شرح دشمنی های جاری بین حکومت و
امامت و کینه توزیهای قبیله ای با ده ها آداب و رسوم زشت و زیبای زمانه، با ذکرنقل
قولها که گواهِ امانتداری نویسنده درتبیین روایت هاست وتلاش مستمرشان درشفافیّتِ
پیچیده ترین معضلات مکتب تشیّع، متأسفانه درآستانۀ نتیجه گیری گرفتارتقیه شده که
مهم نیست. ونباید زباد پا پیچ این تقیه شد. پرهیزاز پیامدهای پرخطروخونبار یک تصمیم
عقلائی ست. آنچه مهم است انتقال اصل پیام است به مخاطب که نویسنده با شکافتن اصل
موضوع، جان مطلب را با هوشمندی به خواننده منتقل کرده است. بیجا ودورازانصاف خواهد
بود که در فضای آلودۀ امروزی که سرتاسروطن زندان اندیشه شده، با معیارهای جهان
آزاد با آرای نویسنده مقابله کرد و مثلاً
مصلحت اندیشی را به باد انتقاد گرفت. مهم، فعال کردن فکر خواننده است و بهمریختن
خواب کهنه فکران تنبل و سنتگرایان که سخت پریشانشان کرده است. میگوید:
«آنچه که امروز میتوانیم بگوئیم
وبزرگان علمای شیعه گفته اند این است که فقط خداوند به رمز ورازاین غیبت آگاه است
و هیچ ضرورتی ندارد که ازاین حدّ پا فراتر نهاده و درصدد فلسفه سازی و توجیه من
عندی برای آن باشیم.» ص 185
اینکه ایشان میگویند " که
ازاین حد نباید پا را فراتر نهاده و ..." درواقع همگان را دعوت میکند به بحث
وجدل فکری. میدان میدهد به گفتگو وسئوال وجواب که به احتمالی این پرسش را پیش
بکشند:
مگرخدای بزرگ بیکاراست که
درجهان پرهیاهوی کشتارها وطوفان و سونامی وده ها بلایای طبیعی وانسانی با
عاشوراهایی که درگوشه وکنارجهان روزانه رخ میدهد، رها کند وفکر وذکرش را درغیبت
امامی که قرنها در چاه است وبود ونبود یاآمدن و نیامدنش ازچاه هم تنها مورد ادعا
وتوقع عدۀ قلیلی عوامِ همیشه گریانِ چشم انتظاراست صرف کند؟ آیا به راستی انتساب اینگونه پُست های حقیر به
آفرینندۀ هستی کفر نیست ؟
یادمان باشد که زیربنای فکری
شیعه با چه مهارتی سامان گرفته است.
ارجاع منشاء عقاید مذهبی
پیشوایان شیعه به خدا، سپردفاعیِ غیرقابل نفوذِ آنهاست. انحصار رابطه باخدا، یعنی مصون ماندن
ازهرخطراحتمالی. منع راهیابی دیگران به
خلوت آفریدگار و اختصاص آن به ملایان شیعه که هوشمندانه و کاملاً کاسبکارانه
برنامه ریزی شده، ضامن بقای قدرت عنان گسیختۀ آنهاست. انحصارنمایندگی خدا با
الزاماتی که در مهار قدرت برای خود وضع کرده اند ازمصونیتِ قابل اعتمادی
برخورداراست. اعتباراین مصونیت دردوام
وطراوت میراث های مذهبی متجلی ست شکستن این سپرازمحالات است. اینکه روحانیت شیعه
به مانند مژۀ چشم از زندان ومحراب مراقبت میکنند وهمه را میپایند بیدلیل نیست.
زندان شخصیت فردی را تباه میکند منبرومحراب اندیشه ها را. ازهمین رو حکومت هرکس را
که اندک فکری برای اندیشیدن یا سخنی برای گفتن دارد با انواع بهانه ها سر دارمیفرستد
و یا به بند میکشد. میدانند که گسستن
زنجیرطاعت وبندگی، ملازمۀ میدان دادن به فعالیتِ فکری اجتماع وبرخورد اندیشه هاست
که درنهایت گشودنِ دریچه های آزادی تارسیدن
به حقوق فردی را به دنبال دارد. با این ملاحظات، مهارفکر و پائیدن مردم برای حکومت
یک فریضۀ الهی ست. حضورهمیشگیِ بازجویان وشکنجه گران مؤمن ومتجاوزان جنسی درزندان
ها وفتوای قتل مخالفین درتأیید این مدعاست. تمهیدات فوق تلاشی ست برای رجعت به
گذشته باجامعه ای یک دست شیعه .
یادآوری این نکته نیز ضروری ست،
با این که اثرفوق، تکرارروایتهای گذشته وهمان سخنانیست که از قرن ها پیش به کرات،
پیشینیان نویسنده درحجره های نمور و بالای منبرها تا دِه کوره های این سرزمین گفته
ومیگویند. اما دفتر تازگی هایی دارد که به بخشی ازآنها دربالا اشاره رفت. اینجا،
برای رفع ابهام به چند نکته باید اشاره
کنم. آمده است که :
«این کتاب تاریخ مذهب است و نه
کتاب کلامی. »
توضیح باید داد که :
« اصولا علم کلام، علمی ست که
به وسیلۀ آن از راه آوردن دلایل و رفع شبهه، میتوان عقاید دینی را اثبات کرد.
موضوع آن ذات خداوند و صفات او (نزدمتقدمان است. برخی گفته اند موضوع علم کلام
وجود محض است. علمای متأخر گفته اند که موضوع کلام «دانسته ها» و متعلقات دور یا
نزدیک آن برای اثبات عقاید دینی است. مقصود ازعقاید دینی صرفا همان عقاید اسلامی
است که به وسیلۀ پیغمبر ما محمد آورده شده است.» کشف الظنون، ج2، ص 326 به نقل از
«مقدمه ای برعلم کلام – محمدحسین روحانی –
الفبای جلد ششم – به همت غلامحسین ساعدی. تهران انتشارات امیرکبیر1356
پس همانطوری که علم پزشکی
درباره صحت بدن و سلامتی انسان بحث میکند، یاعلم اقتصاد درباره روابط مالی و تجارت
وتولید و سرمایه گذاری و تبعات آنست، علم کلام نیز به همان شرح که دربالا ذکرش رفت دانشی
است درباره خدا ودین ومذهب و اثبات آنها،
و مورد استفاده درمراکزعلمی و آموزشی به صورت عام. وچون سرفصل کتاب نشان میدهد که مؤلفه ایست
مربوط به اسلام و تشیع بدون تردید کتابیست دینی و مذهبی . و تفکیک آن
به مذهب و کلامی درست نیست. مگراینکه منظور مذهبی باشد خارج ازشمول علم
کلام .
صیانتِ سرسختانه ازنظریۀ موعود
با طراوتِ دوازده قرنی آن غیبتِ طولانی، نشان میدهد که روحاینت شیعه به این
سادگیها این منبع عظیم پرسود رارها نخواهد کرد. یادمان باشد که ستایشگران مرگ با
ترفندهای اهریمنی، انبوهِ جماعت را چنان مسخ کرده اند که هریک ازما درزندگی امروزی
در حالیکه حوادث چند دهۀ گذشته را فراموش کرده ایم حتا مرگ والدین وعزیزانمان را
بیاد نداریم، ولی حوادثِ عاشورا در خاطره ها بگونه ای ضبط و ثبت شده که انگاری در
همین هفته های گذشته اتفاق افتاده نه چهارده قرن پیش! پس مشکلاتِ بنیادی وقُدمتِ بدعت
ها را نباید فراموش کرد.
نویسنده، برای اثبات سخن خود
درباب اینکه « پیامبراسلام پیشاپیش اسامی امامان را میدانسته اند» از "شخص منصف و عاقل" نام میبرد. حال
آنکه بنا به نوشتۀ خودشان « برای متکلمان شیعه، عقل ابزار بوده و منبع اعلای دانش
و مرجع نهائی آگاهی و کشف واقع، امام بود که آنان قواعد و مبانی کلامی خود را از
تعلیمات وی میگرفتند.» ص 207
اگرعقلِ ابزار، منبع اعلای دانش ومرجع نهائی آگاهی وکشف
بوده، پس تعلیمات امام برای قواعد و مبانی
کلامی خود دیگرچه صیغه ایست؟ اگرمنظوراینست که انسان ها، از"طریق تعلیمات
امام قواعد کلامی را یاد میگیرند" پس آنها که بی امام هستند و محروم از تعلیم
وتعلّم امام تکلیف شان چیست؟ مگراینکه حکم
شود آنها فلّه ای بیعقل اند ؟!
جنبۀ مادّی روایتِ فوق، چکیدۀ
رسالت پیشوایان شیعه است که درغیاب ائمه با انتساب خود به ائمه برای ابد، به بهانۀ
این که «این تنها امام است که میداند آن حکم چیست، وما نمایندگان آنها.»، بهره کشی
را ادامه میدهند.
بازهم :«ائمۀ اطهار همواره
متکلمان شیعه را دراین راه تشویق نموده و توانائی برجستگان زبردست را دراین گونه
جدل ها و خدمات آنان را در دفاع ازمکتب تشیع میستودند. هرچندگاه به آنان خاطرنشان
میساختند که استدلالات عقلی فقط بعنوان ابزار درجدل مفید وخوب است ولی نباید اساس
عقیده قرارگرفته چه دین، قلمرو وحی است نه
عقل. ص212
بازآمده است: روایتی ازحضرت
صادق (ع) میگفت که حکم هرواقعه درکتاب خدا
مشخص ومبّین است جز آنکه عقول مردمان از دستیابی برآن ناتوان است» ص 231
اگرعقول مردمان ازدرک آن ناتوان
است پس شأن نزول حکم خدا برای چه موجوداتیست؟ ومشخص شدن هرواقعه به چه منظوری است
و فایده اش چیست؟ آیا ظنّ فریبکاری به آفریننده هستی را القا نمیکند؟ همچنین زمینه
های جسارت و اهانت را ؟ یا در کلیت، جعل خبررا؟!
اینگونه سخنان دوپهلووگیج کننده
فراوان است که درنهایت، ادامۀ چیرگی استعمارواستحمار غالب به پیروان شیعه، توسط پیشوایان تشیع را توضیح میدهد. به
شیوۀ دایی جان ناپلئونی روایتهای فوق قوت قلب دادن به انبوهِ شیعیان است که بامشاهدۀ
تجاوزها وبیعدالتیهای عریان درجمهوری اسلامی ازحضور وتشریف فرمائی آن حضرت بکلی نا
امید شده اند. که امیداست باب فرج گشوده شود.
بیشتر، مطالب بخش چهارم دراثبات
وجود امام دوازدهم است با اسناد مدارک فراوان که نویسنده با دقت بیشتر مورد بررسی
قرارداده وسعی در قانع کردن خواننده دارد برای پذیرفتن حضور آن بزرگوارغایب. مؤمنان
هشیار را برآشفته و شکاکان را امید داده که درباورهای خردمندانه استوارباشند.
ضمائم 77 صفحه ای کتاب، برای
پژوهشگران خیلی سودمند است. و پس ازآن روایت خاندان های حکومتگرشیعی در بغداد است
با اطلاعات تازه . وسپس منابع اسلامی و نمایه . و کتاب به پایان میرسد.
اضافه کنم که موضوع دوستی
خاندان پیامبر وعلاقمندی اصحاب به آن حضرت درروابط تنگاتنگ محفلی، ازهمان نخست
خواننده را هشدار میدهد که تمرکزافکار قبیله ای روی "فرد"، معطوف به شخصیتی است که با مهر ورزیدن به او برای
نشاندن در کرسی خلافت و جانشینی پیامبر
اسلام را حق مسلم خود میداند. نظریه ای که رسم زمانه بوده و پیامبر بهم زدن آن رسم
کهن راداشت و ازبین بردن این سنت دیرینه را. اینکه آن حضرت جانشین تعیین نکرده
بهترین گواهی ست براین نیت آن بزرگوار. در رأی گیری برای تعیین جانشین، وقتی طرفداران
حضرت علی (ع)، با شکست مواجه شدند، با انتخاب ابوبکر به خلافت، بذر کینه دردل
طرفداران آن حضرت پاشیده شد. شیعه
ازدرون چنین کینه و نفرت و اختلاف ها پا
گرفت و با حادثه خونبارکربلا به بار نشست.
پایان سخن این که تحلیل یا نقد
این اثر با توجه به مبانی عقلی، کاریست بیهوده. زیرا همانطوری که نویسنده اشاره
کرده عقلانیت درتشیع ابزاراست وبس.
دورازانصاف خواهد بود که ازکنار
زحمات نویسنده بی اعتنا گذشت. شخصا ازمطالعۀ کتاب سود بردم. زحمات نویسنده را باید
ارج نهاد. اشاره به نارسائیها واختلافات جنجال آفرین و دائمی پیروان امامت، بحثهای
تازه ای را مطرح میکند که علاقه ومنطق حقیقت
جویی وروشنگری پژوهشگر را برجسته تر میکند.