کتاب سنج-نقد وبررسی و دیگر یادداشتها....

Wednesday, May 11, 2005

پس از نیم قرن


راز پیروزی کودتای 28 مرداد
محمدجعفر محمدی
انتشارات فروغ کلن آلمان – چاپ اول 1382

درباره نویسنده کتاب:
محمد جعفرمحمدی، ازاعضای سازمان نظامی حزب توده با درجه سروانی دستگیر وبه اعدام محکوم میشود. اعدام دستجمعی افسران، درآن سال ها سر وصدای زیادی درداخل و خارج ازایران به راه انداخت و کودتاگران را متوحش کرد. درنتیجه، محمدی با یکدرجه تخفیف و بعدها دراثر بخشودگی ها با گذراندن دوره پنج سال و چند ماه ؛ در سال 1337 از زندان خلاص شد. ایشان بعداز رهائی بار دیگر فعالیت های سیاسی را به طور زیر زمینی از سرگرفت و پس از انقلاب بهمن 1357 از ایران خارج شده اکنون ساکن آلمان است.
محمدی، درپیگیری ماجرای کودتا، تصمیم میگیرد که با جمع آوری مدارک واسناد، واقعه کودتای 28 مرداد را همانطوریکه خود شاهد وناظر بوده مکتوب کند.

این واقعیت را نباید نادیده گرفت که درباره کودتای 28 مرداد گفتنیهای زیاد از افکارعموم پنهان مانده و بررسی ها ادامه دارد وهنوز در پیِ بیش ازنیم قرن،. گذشته ازاسناد رسمی طراحان اصلی یعنی انگلیس وآمریکا و همدستان ایرانی، روایت های زیادی در پستوی دلها محبوس مانده است که هر از گاهی از بایگانی ها و خلوت خاطره ها سرریز میشود و به بیرون درز میکند. از آنهاست اثر تازه ای از محمد جعفر محمدی، از افسران وابسته به حزب توده؛ که سالی پیش درآلمان منتشر شد. نویسنده به جهت برخورداری از اطلاعات فنی درنحوه شکل گیری و اجرای کودتا مسائل تازه ای را مطرح کرده و ضمن بررسی، همانطوری که در پیشگفتار آورده راویان و تحلیلگرانی که با ناراستیها و کژ فکریها، حوادث ورخدادها را خلاف واقع ثبت و ضبط کرده اند به باد انتقاد گرفته. جا دارد که از این برخورد انتقادی نویسنده قدردانی کرد. چرا که این معضل ریشه دار فرهنگی، یعنی تحریف تاریخ از بزرگترین آفت های ملی ماست و تازمانی که نویسنده ها، مسئولیت فردی و حرمت قلم را در راه بده بستانهای خصوصی و گروهی و سازمانی، نادیده میگیرند این نابسامانیها ادامه خواهد داشت. غفلت وسهل انگاریها زمانی فاجعه بار میشود که با نهادینه شدن قلب حقایق، جامعه از معنویت تهی شده، تزویر و نیرنگ و ریا جای واقعیت مینشیند. دروغ و دوروئی عادت میشود که شده، همچنانکه تا به امروز روابط اخلاقی و خصلت های فرهنگی مارا این مرده ریگ جان سخت باستانی رقم میزند!
نویسنده کتاب حاضرّ، ازانحراف سخنگویان مسئول که قرار است بخشی از تاریخ معاصر کشوررا روایت کنند و داوریهای آیندگان براساس نقل و قول آنها صورت گیرد، دل پری دارد و به درستی ازآنها انتقاد میکند. در مقابله و تحلیل مسائل، اگرهم برخی جاها به صراحت حرفی نمیزند اما همینقدر که تنی چند از یاران و هم اندیشانش را به چالش گرفته، نشانی از آزاداندیشی و باور به حقیقت گوئی را به رخ میکشد. برایش مهم نیست که فلان دوست دیرینه یا فلان هم اندیش سابق و لاحق چگونه درمورد شخص وی داوری میکند، مهم این است که وقایع تاریخی را همانگونه که اتفاق افتاده باید گفت و نوشت. نه با افکار سازمانی و یا زیر نفوذ جریان های روز وقایع را تحریف کرد برای خوشامد این و آن.
نگاه صریخ و روشنِ نویسنده به حوادث، باچنین دیدگاهی شروع میشود. دراشاره مستقیم به نطرات بابک امیرخسروی عضو مرکزی حزب توده درکتاب «نظر از درون به نقش حزب توده ایران» و سخنان مغشوش نویسنده اش که، پیچیده سخن گفتن را ضروری تشخیص داده که متأسفانه در بیشترآثار آقای بابک امیرخسروی امانتداری رعایت نشده و استنباطات شخصی و ازپیش تدوین شده حزبی را بیشتر به خوانندگانش نقل کرده است بی آنکه مسئولیتها را درنظرگرفته باشند، قابل ذکر است. بگذریم، همانطوری که ذکرش رفت آن کس که درباره تاریخ قلم میزند و نظر میدهد، درگام نخست باید اعتقاد به راستگوئی وباور به تقوای امانتداری داشته باشد تا وقایع را دقیقا آنچه اتفاق افتاده نقل کند که با کمال تأسف ایشان خطراین گونه لغزشها را ناچیز میشمارند . این که بعد از نیم قرن هنور نسل حاضر از جزئیات کودتا اطلاع درستی ندارد، همانطوری که از محتوای انقلاب مشروطیت و دیگر خیزش ها بیخبر است و حتا از هدر رفتن و بیراهه افتادن انقلاب بهمن 57؛ درهمین اغتشاش های فرهنگی ست که هرکس هرچه دل تنگش خواست، گفت ونوشت بدون رعایت کمترین ضابطه و معیاری ازمسئولیتها که درصورت عدم رعایت گذشته از گمراهی اجتماعی، واگذاشتن تدوین تاریخ کشور برعهده بیگانگان خواهد بود همانطوریکه درگذشته ها بوده است.
نویسنده، حوادث روزهای پرتنش مرداد 32 را تعقیب میکند بانقل جزئیات، حتا حرکت مسیر تانکها و قرار گرفتن آنها را درنقاط ویژه شرح میدهد. با مقایسه نقل و قول های متفاوت از زبان بازیگران، به منطور روشن کردن واقعیت رخدادها، نقش هریک از عاملان را ثبت میکند. شاید همین حس کنجکاوی نویسنده است که خواننده، با میل شدید حوادث را دنبال میکند تا هرچه زود تر از گره خوردگیهای ماجرا سردرآورده و دشمنان داخلی را بشناسد.
نویسنده میگوید: «برخلاف تمامی کتب، نشریات و مقالات منشرشده درباره این رویداد تاریخی، این نوشته به جنبه های سیاسی آن توجهی ندارد و فقط از دید نظامی به بررسی و موشکافی کودتای 25 و 28 مرداد 1332 میپردازد.» ص 15. بنا براین هدف نویسنده پیشاپیش روشن میشود که قصد و غرض از نگارش کتاب روشن کردن مسائل و وسایل فنی کودتاست نه ازدید سیاسی. گواینکه خواننده کتاب هرچه پیش میرود و با گذر از ریزه کاریها ونقش افراد، با بررسی فنی کودتا آشنا میشود،؛ ولی جابجا نشانه هایی میبیند از سایه روشن های سیاسی که ذهن نویسنده را محاط کرده است. به این نکته درآینده اشاره خواهم کرد.
آنچه بر اهمیت این اثر میافزاید نگاه نویسنده است به زمان وقوع حادثه که با کنجکاوی و دقت به ریزه کاریها، خواننده را به پادگان ها میکشاند. مقررات نظامی را شرح میدهد. وظایف افسر نگهبان و دیگر مسئولان مربوطه را یادآوری میکند تا میرسد به جان مطلب که تجهیزات رزمی آماده به منطور پیشگیری ازاقدامات کودتاگران؛ وچگونه دراثرغفلت ستادارتش مصدق؛ تانکهای حاضر و آماده در اختیار کودتاگران قرار میگیرد. البته نویسنده مسئله را باز میکند. پرده هارا کنار میزند وجزئیات حوادث را به ذهن خواننده تزریق میکند که صحنه تغییر افسر نگهبان و نحوه کار این تعویض، داستان بسیار شنیدنی ست که شاید تا به امروز کمتر صحبتش در میان بوده است. و آن آماده سازی و تسهیلات مقدماتی و درعین حال سرنوشت اصلی کودتا را رقم میزند. محمدی، با یادآوری غفلت مسئولان وقت به ویژه افسر نگهبان مسئول پادگان سلطنت آباد که با ترک محل خدمت و تفویض پست نگهبانی به افسر دیگر که خلاف مقررات نظامی بوده، اعتقاد دارد که عوض کردن پست نگهبانی که منجر به اجازه حرکت تانکها به سمت تهران ونمایش قدرتنمائی عربده جویان اجیر در خیابان ها، ایجاد رعب و وحشت بین مردم، بیرون آمدن سرلشکر زاهدی از مخفیگاه و حمله مسلحانه به خانه دکتر مصدق و ... تا تکمیل پروژه کودتا. و همه، زیرسر سلسله عملیات پنهانی بود که با بیرون رفتن تانکها ازپادگان سلطنت آباد شروع میشود.

جا دارد که برای درک درست اختلاف ها و کشمکش های میان دربار و حامیان شاه – اعم از روحانیون و ملاکین و ... از طرفی ومصدق و احزاب و گروه هایی که دراثر برافتادن رضاشاه ازاریکه قدرت شکل گرفته بودند- اشاره ای بشود. به ضرورت طرح این مسئله اجبارا باید اند کی عقب برگشت وبا نگاهی گذرا شمه ای از وضع سیاسی سالهای قبل از حکومت دکتر مصدق را وارسید.
با برکناری رضاشاه از سلطنت، جنگ قدرت درسراسر ایران از سر گرفته شد. حضور قوای نظامی بیگانگان درایران، مشکلات تازه ای را پیش آورد که اگر درایت برخی ازمعمرین سیاسی درمیان نبود شاید همان اوایل کار آتش نفاق و اغتشاش در سراسر کشور زبانه میکشید. ملاکین وسرخوردگان قدرت وبیش ازهمه روحانیت پرچمدار جنگ قدرت بودند که درآن موقعیت، دربازسازی قدرت ازدست رفته با ترفندهای گوناگون اهداف بلند پروازانه خودرا تعقیب میکردند.
شکل گیری حزب توده و استقبال مردم ازآن بهانه ای شد در دست زمینداران و سنتگرایان، که هرمخالف را به اتهام توده ای یا به تهمت گوش کردن به یک سخنرانی، دهقان بدبخت و مفلوک را دستگیر وروانه زندان کنند که کمترین تأثیر ویرانگرش پاشیدگی خانواده ها بود و خالی شدن روستاها و راه افتادن سیل گدایان از روستا به شهرهای دور و نزدیک.
نمونه های فراوانی درتاریخ ثبت شده ازاین رقابت ها و قدرتنمائیها داخلی چه به صورت عصیان و چه صورت طغیان محلی که مدتها، منطقه ای را کانون ناامنی کرده است. گذشته از قیام افسران خراسان و قیام قشقائیها و شکل گیری دوحکومت خود مختار آذربایجان و کردستان و بهم خوردن نظم موجود دربیشتر نقاط کشور، اثرات تبعی عصیان ها درداخل مراکز قدرت نیز؛ گرچه بی سر و صدا بود و دور از چشم مردم؛ با این حال درسیاست گذاریها ئ تصمیم گیریها بی تأثیر نبود.
مثلا در روزنامه های بعد از شهریور 20 هرازگاهی ازباند ارفع در داخل ارتش مطالبی جسته و گریخته به چشم میخورد که ازنظرمردم عادی چندان قابل توجه نبود. بعدها معلوم شد که باند ارفع در داخل ارتش یک واقعیت بوده که زیر نظرانگلیسیها اداره میشد وهمه جا نفوذ داشتند حتا پشت اتاق خواب شاه با گماشتگانی در کابینه! و اگر ارفع رقیبی پیدا میکرد بطور قطع درنقش حریف در اختیار قدرتی دیگر بود و نقش مقابل او را برعهده میگرفت. حاصل آنکه هیچیک از این بازیگران به نفع توده مردم گامی برنمیداشتند. آلت فعلی بودند برای حفظ قدرت بیگانگان.
اشاره نویسنده کتاب به رقابت میان ارفع و رزم آرا، برای خوانندگان ازآن جهت قابل توجه است که:
«ارفع و رزم آرا رقیب یکدیگر بودند. تا اینکه درسال 1329 باند ارفع با طرحی که توسط سرهنگ اخوی و سرهنگ دیهیمی ریخته شده بود، رزم آرا را ترورکردند که به زندگی او پایان داد. ... رزم آرا باحفظ قدرتش درارتش، با رأی اکثریت مجلس شورایملی به سمت نخست وزیری منصوب شده بود وشاه به شدت بیم داشت که رزم آرا بااستفاده از این قدرت عظیم با یک حرکت کودتایی او را ازصحنه خارح نماید. ... با طرح توطئه باند ارفع به دست یکی ازمریدان آیت الله کاشانی درمسجد سلطانی مورد هدف گلوله قرارگرفت» ص 136. حتا رسوایی این زد و بندها تا آنجا پیش رفته که سرهنگ دیهیمی درنامه ای به شاه مینویسد:
«چنانچه اعلیحضرت به خوبی میدانند برای از میان بردن سپهبد رزم آرا غیر ازآقای علم هیچکس به اندازه چاکر سهم نداشت.» ص 137
از فحوای نامه معلوم میشود که درقتل رزم آرا، شاه و علم وآیت الله کاشانی با باند ارفع همکاری کرده اند.
تعجب آوراینکه درزیرنویس ص136 آمده است که« درکالبدشکافی جسد رزم آرا معلوم شد که گلوله اسلحه کمری کلت بوده نه گلوله ای که از طپانچه خلیل طهماسبی شلیک شده بود.ازقراریکی ازدرجه داران تیرانداز ارتش را درلباس غیرنظامی جزو همراهان امیراسدالله علم وزیر دربار جازده بودند.»

درچنین بحران همه جانبه، موج فزاینده و مدام بالا رونده ادبیات و هنر و سیاست، در اوج بود اما، بدون تعقل وبیشتر متکی به احساس، با شتابزدگی پیش میتاخت . میل به جهش بدون آمادگی و تمرین کافی؛ و نکته مثبت شکل گیری احزاب و تشکیل گروه های سیاسی بود با نشر روزنامه و نشریات فراوان وبالا رفتن میل مردم به مطالعه و جذب گرایشهای هنری واینها از دستاوردهای بزرگ همان آشفته بازاری بود که دربیداری مردم اثر گذاشت. نتیجه گیری یا نیک و بدش مطمح نظر نیست. بحث را به درازا میکشاند. اما اصل ماجرا این است که فضا، فضای مساعدی نبود برای ظهور و حضور مصدق.

اصل ماجرا این بود که حکومت مصدق، برای ایران استبداد زده نابهنگام بود. شخص شاه وعوامل سنتی حاضر به پذیرش افکار او نبودند. میگفتند مردم ظرفیت تحمل آزادی را ندارند. مصدق اهل قانون بود و منطق، پذیرفتن این گونه توجیهات استبدادی برایش سخت بود. میخواست حرمت قانون را همگانی کند و به جامعه تسری دهد. وازآنجائی که احترام به فرد را الفبای آزادی تلقی میکرد، براین باوربود تا زمانی که حرمت انسانی فرد و احترام به قانون رعایت نشود کارها به سامان نخواهد رسید. حوادث بعدی نظر او را تأیید کرد و این معضل اساسی تا به امروز همچنان مانده و با خون و گوشت مردم عجین شده است. گردانندگان کشور درکل نه شاه و نه اطرافیان آمادگی خانه تکانی و بریدن از ازگذشته ها را نداشتند. شرایط حکومت قبیله ای با حمایت سران مذهب و زمینداران، بیشتر به مزاج درباریان و سنتگرایان سازگاربود تا یک حکومت مدرن پارلمانی. مشروطیت نیز با ذهنیت سنتی وسایه کاملا سنگین اسلامی درآن زمانه پرتنش پا گرفته بود. این درست است که قوانین و لوایح پیشرفته اروپا در قانون اساسی گنجانده شد. اما آیا مردم توانستنداز تمدن اروپائیان به مفهوم واقعی متأثر بشوند؟ گذشته از ضوابط سیستم حکومتی کشور، روابط پیچیده جامعه نیز آماده قبول آن نوگرائیها نبود. این سخن به مفهوم نفی مشروطیت نیست. دستاوردهای آن خیزش بزرگ، ازحوادث تکان دهنده ای بود که جامعه را دگرگون کرد و دریچه های معارف جدید جهانی را روی ایران گشود اما نتیجه دلخواه را نداد؛ انقلاب بهمن 57 شاهد زنده این مدعاست. غفلت مردم، پیام آن خیزش را درنیافت، ذات قدرت مسلط را نادیده گرفت. سرتاسر دوران مشروطیت را دربیخبری واسارت ذهنی گذراند فرصت خودشناختن پیدا نکرد همچنان مجال نجات از یوغ «نیندیشیدن» را که فرهنگ غالب بوده و هست. تا بوده وهست اتفاق تازه رخ نخواهد داد، تابکارگرفتن اندیشه که چاره ساز نهائی ست. با تحریک و تهییج احساس میتوان موج عصیان و طغیان را بالا برد و کمر قدرت را خماند، اما درمان قطعی نیست و به جا به جا شدن چماقدار منتهی میشود. چماق را باید نابود کرد. چماقدارهمیشه بین مردم است و با ماست. ماهمیشه به جنگ چماقدار رفته نادم وزخمی برگشته ایم. زانو به بغل فرورفته درحیرت از زاد و ولد چماقداران، چشم انتظارآن اسب سواریم با چماق زرینش!

انقلاب 57، گسست تاریخی اتحاد تاج و عمامه بود که چکمه پوشان حذف شدند. و این بهترین تجربه بود برای مردم که ذات و گوهر هر دورا محک زد. ثابت شد که بقای عمر هر دو گروه، با شبانی این گله بزرگ به وسعت ایران بستگی دارد.
اظهارات مصدق دردادگاه شنیدنی ست:
«اعلیحضرت تلفن فرمودند "ظهربیایید" ... برای ناهار رفتم. اعلیحضرت فرمودند که : "هیئتی ازمجلس آمدند اینجا و میخواهند نگذارند من بروم" عرض کردم "قربان اینها را ملاقات بفرمائید اگرعرایض صحیحی کردند، قبول کئید و تشریف نبرید ... از اتاق که آمدیم توی سرسرا، دیدم آقای سیدمحمد بهبهانی و حاج شیخ بهاالدین نوری رفتند توی اتاق با اعلیحضرت ... ما بلا تکلیف ماندیم که چه بکنیم. برویم یا بمانیم. به وسیله پیرنیا سفارش کردم. فرمودند "بروند" َ ص140« ... سرگرد خسروانی رئیس باشگاه تاج عده ای از ورزشکاران باشگاه تاج را روز 9 اسفند، جلو منزل اعلیحضرت جمع کرده بود. ازآنجا وقتی من با اتومبیل خودم حرکت کردم و به خانه ام آمدم دنبالم کردند.» ص 139
درتشریح آسیب شناسی اجتماعی، درد دلهای پیرمرد را باید گوش کرد و با امیال وافکارش آشنا شد. میگوید:
« ... برادرش شهاب خسروانی که با وکلای موافق دولت یکی بود آمد گفت " برادرم را آزاد کنید" شب گفتم "شهاب خسروانی، برادر شماست نماینده مجلس هستند. این برادر شماست. این سرگرد کار خلاف قانونی کرده، چند روز توقیف میکنیم، هیچ کاری نمی کنیم. بعدا مرخص میکنیم. گفت"باشد." مجازاتش انتظامی بود. گویا درژاندارمری بود. چرا درپست خودش نبوده؟ بروید ازبرادرش بپرسید ... اگر چنین آدمی بودم تمام اشخاصی که آمدند بالای خانه من، در را شکستند و عکسشان پیداست، همه معاف شدند غیر از یکی دونفر که به حبس پنج یا شش ماه محکوم شدند این کار سبب شد که همه با من مخالفت کنند و بگویند" درجامعه ای که مجازات نیست، امنیت نیست، چرا سیاست شدید نکردید؟" ...َ »
نویسنده اینگونه اغماضها را به باد انتقاد میگیرد:
«ادامه سیاست مماشاتگرانه ورویه سازگارانه دکتر مصدق نخست وزیر قانوئی مملکت بود که همچنان اجراشد ونسبت به توطئه کنندگان آتی کاملا رعایت شد وآمد به روز ملت ایران آنچه نباید بیاید.» صص 43 – 141
سرهنگ مبصر که بازجوی محمدی بوده و در قضیه انفجار آدران به او مظنون شده است. طی نامه ای از طریق سرتیپ ریاحی رئیس ستاد از دکترمصدق میخواهد که او را بازداشت کند ولی دکترمصدق زیر نامه فوق مینویسد« نتیجه تحقیقات را ازهمه کس حتا شهربانی و ژاندارمری پنهان نگاهدارید. دروضع آن افسر (سروان محمدی) هیچ تغییری ندهید. فقط محرمانه مراقب او باشید.» صفحه 300 کتاب «پژوهش نقدی برخاطرات فردوست. "آدران" اثر سپهبد محسن مبصر چاپ لندن. 1996
همین رفتار وروش دکتر مصدق ممکن است مماشات و تساهل تلقی شود ولی اگر مسئله مورد داوری قرار گیرد آن روی سکه موضوع رفتارو رعایت قانون است که باید درست و دقیق اجرا گردد. مصدق، با توجه به حس مسئولیت بزرگی که به گردن دارد وصیانت حقوق فردی مردم کشور را به دوش میکشد میخواهد بگوید تا زمانی که جرم طرف ثابت نشده نباید کسی را بازداشت کنید. درک چنین مسئولیت برای بازپرس نظامی قابل درک نیست. این است وجه امتیاز و برجستگی دکترمصدق با دیگر مسئولان زمانه.
محمدی دربخشی از کتاب، تحت عنوان «عملکرد سرتیپ تقی ریاحی» برخورد انتقادآمیزی دارد با رئیس ستاد ارتش، که ملاقات ایشان با سرهنگ اخوی شنیدنی است.
ازمفاد نامه ای که آقای ریاحی درتاریخ 30 سپتامبر 1986 از نیس به سرهنگ نجاتی مینویسد چنین برمیآید که رئیس ستاد باسرهنگ اخوی روابط نزدیکی داشتند وصمیمانه باهم دوست بودند. روز 26 مرداد بعد ازلو رفتن کودتای اول و بازداشت سرهنگ نصیری، سرهنگ اخوی که بنا به عقیده نویسنده کتاب طراح اصلی و گرداننده داخلی کودتا بوده، ریاحی را به منزلش دعوت کرده درحال بیماری بعلت یرقان شدید(ازترس اعدام) بستری ست میگوید « ... "تیمسار ما دسته افسرانی که شما حالا همه شان را میشناسید، فکرمیکردیم با اقدام علیه مصدق یک چاه نفت کشف کرده ایم ولی اشتباه کردیم . من تصمیم دارم در برابر شما انتحار کنم." با گفتن این کلمه، یک هفت تیر از زیر سرش بیرون کشید و به طرف مغزش برد. من پریدم و هفت تیر را ازدستش گرفتم، که گلوله توی لوله اش بود ... آن موقع بنای گریه را گذاشت ومن کمی دلداریش دادم وازمنزلش خارج شدم ... » زیرنویس صص 55 - 154
رئیس ستاد میداند که سرهنگ اخوی جزوافسران مخالف مصدق است و حتا از فعالیت هایی که علیه مصدق داشته با خبر است.
« ... من به مناسبت اینکه سال ها بوداخوی را میشناختم وضمنا میدانستم جزو افسرانی بود که علیه مصدق اقدام میکرد. ... من دستور دادم از بازداشتش صرفنطر شود. ... دیدم یرقان دارد (ازترس اعدام) ... » ص 56- 155
پاسخ محمدی به این تمارضها، پخته وحساب شده است. انگار روح آزاد منشی و تبلورحرمت مصدق به«حقوق فرد» راِ تذکر میدهد و پرده از سهل انگاری ها و رفیق بازی های آقای ریاحی برمیدارد.
« اولا یرقان مرضی ست ویروسی و تنها از طریق انتقال ویروس شخص مبتلا به بیماری یرقان میشود .... ثانیا کدام اعدام؟ من به خاطر ندارم که درزمان حکومت دکتر مصدق کسی به اعدام محکوم شده باشد؛ حتا به جرم ارتکاب به جرایم سطح بالای جنایی. همین نبودِ مجازات و مکافات درخور و شایسته با مجرمان بود که توطئه کنندگان ضد حکومتی بدون ترس و واهمه، به هرگونه اقدام ماجراجویانه ای دست میزدند.»
ص 156.
و این درحالی ست که خواننده در حین مطالعه پی برده است که نویسنده، با سوابق و ماهیت سرهنگ اخوی بیشتر آشنائی دارد تا رئیس ستاد!
قبلا درماجرای دستگیری و کشتن سرتیپ افشار طوس، شرح واقعه راازقول نویسنده خوانده تا رسیده به:
« صبح زود روز بعد از شبی که توطئه گران، افشار طوس را زیر شکنجه های فراوان غیرانسانی در تپه های تلو به شهادت رساندند ... سرگرد بازنشسته عزیز فرزانگان را با لباس غیرنظامی درمحوطه اداره موتوری ارتش درعباس آباد دیدم. درحالی که کمی مضطرب و کفشهایش پر ازخاک بود ... از او پرسیدم، عزیز این چه وضعی است؟ چرا کفشهایت این چنین خاکی ست؟ ... پاسخ داد" با اخوی تلو بودیم" ... من که تا آن لحظه هرگز نام تلو را نشنیده بودم، در فکربودم که تلوچیست؟ آیا تلو نام کافه یا مهمانخانه ای است ... طولی نکشید که ... در روزنامه های صبح همان روز خبر داده شده بود که جنازه افشار طوس در تپه های تلو کشف گردیده است. « ص 148

حکومت مصدق با خزانه خالی و اعتصابهای کارگری و مخالفت وکارشکنی های عوامل بیگانه درلباس خانگی، ازهرطرف درفشاربود. کشته شدن رئیس شهربانی تیر خلاصی بود به حکومت ملی وبزرگترین لطمه را به شخص مصدق واردآورد . دربار و روحانیون، عده ای از نمایندگان مجلس و روزنامه نگاران و بخشی از افسران ارتش در توطئه علیه سقوط مصدق، اتحادی ننگین وشرم آور درخدمت به بیگانه و اثبات نوکری به اجنبی را فراهم آوردند! و این سئوال هنوز برلبهاست : آیا با این همه پستی و رذالت چه جای سخن گفتن است از شرف ملی و بالیدن و لافیدن به مرزهای پرگهر!
« ... در هفته کودتا، سیا آنقدر به روحانیون پول داد که اصطلاح "دلارهای بهبهانی" بسیار رایج گشت و ارزش بازار سیاه دلار به یک سوم کاهش یافت. ... وودهاوس برآورد میکند که رشیدیان هرماه حداقل 10000هزارپوند به کیسه روحانیون، سیاستمداران و سردبیران روزنامه ها سرازیر میکرد. صص3-197
با حمایت وهدایت استعمار، نهادهای سنتی ومذهبی و روزنامه نگاران اجیر، سروصدای گسترش کمونیست و برباد رفتن اعتقادات دینی مردم را برسر زبانها انداختند. ازنگاه سنتگرایان .در چنان شرایط گیج کننده؛ چماق و اختناق عمومی یک وطیفه میهنی مذهبی! محسوب میشد برای حفظ مقدسات.
قبلا اشاره کردم که نویسنده ضمن پژوهش "فنی کودتا" به مسائل سیاسی نیز توجه داشته. با نمونه هایی که دراین کتاب آورده نشان داده که هرگز از یادآوریُ مظالم، تبعیض و اجحاف ومداخلات ناروای انگلیسی ها در جنوب، غافل نمانده است.
« ... سوزاندن گاز طبیعی به جای انتقال آن برای مصرف داخلی و اداره آبادان مثل یک شهرک شرکتی که فروشگاهها وباشگاه ها مرتب رفتار تبعیض آمیزی علیه "ساکنان بومی" داشتند و ... شرکت مثل یک قدرت استعمارگر دیده میشد. ...» ص 75 – 174
محمدی در این کتاب، بارها از «کنترل» معادن یاد کرده و "این مضمون دائما تکرار شونده" را ذکر میکند.
«شفرد به طورخصوصی تأیید کرد که انگلیس میتواند حتا معامله 40 – 60 را بپذیرد. مادامی که "کنترل دردست اوباشد" ... باید کنترل مؤثررا حفظ کنیم ... وزارت خزانه داری توصیه کرد که درموضوعات حاشیه ای امتیاز بدهید اما روی مسئله حیاتی "کنترل" محکم بایستید ... » ص 179

کودتای 28 مرداد، تنشهای اجتماعی و جنبش های فکری گوناگون را یکسره عقیم کرد. چالش هایی که در آن دوازده سال، درپس بیست سال اختناق پیش آمده بود، ازنفس انداخت. زمین گیرشان کرد. جلوه های آزادی با تمرین های اولیه که درحکومت دکترمصدق درحال تبلور بود و شکفتن؛ به بند کشید. نهادهای کارگری و سندیکاهای صنفی ودیگرتشکلات فرهنگی وهنریِ را ازبین برد..پیام آورتحول را با شانه های خمیده زندانی کرد. دستاوردها به گاهِ تمرینِ دموکراسی دراین کویر نفرین شده تباه شد. طولی نکشید که آمال ملی با هدایت استعمار به دست استبداد وارتجاع داخلی، برای چندمین بار روانه مسلخ شد.
وقتی کتاب رابستم با دهها سئوال بی جواب، عاجز و درمانده اربازیهای سیاسی و آبروباختن ها و هدر دادن ارزش و فضیلت ده ها کار مثبت و مؤثر درراه تعالی کشور که انکار و نفی اش همانقدرخطاست که پنهان کردن خطاها و لغزشها. وهنوز درمانده ام ودرجستجوی پاسخ منطقی، حتا، قانع کننده با آنهمه فداکاری که پادشاه وقت درصیانت منافع شرکت نفت ازخود نشان میدهد تا جائیکه در سر این بده بستان حیثیت خود را به شدت لکه دار میکند، اما دروقت گرفتاری با آن بیماری کشنده نه تنها به دادش نمیرسند بلکه با رفتارهای غیرانسانی با تن بیماراو را که به خانه دوست پناه برده ، راه نمیدهند؛ خلاف همه رابطه های اخلاقی و دیپلوماسی !
پنداری، نفرین بود، نفرین پیرمرد؛ که آتش به هستی زد و خاندانی را ویران کرد.